فريدون مشيري مي گه:

چشم و چشمه ها خشكند،
روشني ها محو در تاريكي دلتنگ،
همچنان كه نامها درننگ،
هرچه پيرامون ما غرق تباهي شد؛

آه باران!
اي اميد جان بيداران بر پليدي ها
كه ماعمري است در گرداب ان غرقيم؛
آيا چيره خواهي شد؟