دردل دوست به هرحیله رهی باید کرد
طاعـت ار دسـت نیـایـد گنهی باید کرد
***
اگر رفـیق شفـیـقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
***
زاهد خـلوت نـشـیـن دوش به میـخـانه شد
از سـر پیـمـان گذشـت بر سـر پیـمـانه شد
صوفی مجلس که دی جام وقدح میشکست
باز به یک جرعه می عاقـل و فرزانه شد
***
نمی دونم نظرتون چیه ...
اگه تا اینجاش خوب بود پس بقیه اش رو هم بخونید:
بـا مـدعـی مگـویـیـد اسـرار عـشـق و مستی
تـا بـی خـبـر بـمــیـرد در درد خـود پـرسـتـی
غاشق شـو ار نه روزی کـار جـهان سـر آیـد
نا خوانـده نـقـش مقـصـود در کـارگاه هـسـتی
دوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مغانم
با کافـران چـه کـارت گـر بـت نـمی پـرسـتی
***
بشنواین نکته که خود را زغم آزاد کنی
خون خوری گرطلب روزی ننهاده کنی
آخـر الامر گـل کوزه گران خواهی شد
حالـیا فکر سـبو کـن که پر از باده کنی
تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گراف
مگـر اسـباب بـزرگـی هـمه آمـاده کـنی
***
جز هـسـتی دوسـت در جـهان نـتوان یافـت
در نــیست نــشانه ای زجــان نـتوان یافـت
"درخانه اگرکس است یک حرف بس است"
در کـون و مـکان به غـیر آن نـتوان یافـت